وقتی بغضم شکسته شد
و نفس هایم......
غرق شد در اندوه و بی تابی
فقط سکوت با من بود
گاهگاهی که تنم
خسته ار لحظه ها......
به سوی تلخ ترین مرداب زندگی کشیده می شود
شبهایی که بالشتم.....
خیس می شد از اشک شبانه و حسرت
فقط سکوت با من بود
دیری است.......
که با درد خود هم آشیان شده ام
وهنوز,........
سکوت با من است
کاش به جای تو......
بر سکوت عاشق بودم
گاهـــﮯ...
حجم ِ בلتنگـﮯ ـهايَـ م
آنقدر زيــآد مـﮯ شـوב
ڪــﮧ دنيــا با تمامـ ِ وسعتش برايَــ م تنگ مـﮯشوב
בلتنگ ِ ڪـسـے ڪـﮧ گردش ِ روزگارش
بـﮧ مَــ טּ ڪـﮧ رسيـב از حرڪـت ايستاב
دلتنگ ِ ڪـسـے ڪـﮧ בلتنگـﮯـهايَـ م رـآ نديـב
دلتنگ ِ خوבمـ
خوבے ڪـﮧ مدتهاست گم ڪـرבه امـ ...
گاهـــﮯ...
عشوه های ناخودآگاهم وجودت را می لرزاند . . .
صدای لطیفم احساساتت را به غلیان در می آورد . . .
وجودت را به آتش می کشم با گرمای وجودم . . .
زندگی می بخشم به روزگار یخ زده ات . . .
از آنچه می اندیشی فاصله دارم . . .
تن پوشم از ابریشم عشق است . . .
هوس در دایره لغات زندگیم نقشی ندارد . . .
بی کسی ام را با آغوش نامحرم برطرف نمی کنم . . .
کسی آمد که حرف عشقو با ما زد !
دل ترسوی ما هم دل به دریا زد !
به یک دریای طوفانی دل ما رفته مهمانی ...
چه دوره ساحلش از دور پیدا نیست ...
یه عمری راهه و در قدرت ما نیست ...
باید پارو نزد وا داد ! باید دل رو به دریا داد !
خودش می بردت هر جا دلش خواست ...
به هر جا برد بدون ساحل همونجاست ...
به امیدی که ساحل داره این دریا !
به امیدی که آروم میشه تا فردا !
به امیدی که این دریا فقط شاه ماهی داره !
به عشقی که نمی بینی شباشو بی ستاره !
دل ما رفته مهمانی به یک دریای طوفانی ...
باید پارو نزد وا داد ! باید دل رو به دریا داد !
خودش می بردت هر جا دلش خواست ...
به هر جا برد بدون ساحل همونجاست ...
خبر به دورترین نقطهی جهان برسد
نخواست او به منِ خسته بیگمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟
چه میکنی اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد ...
رها کنی، برود، از دلت جدا باشد
به آنکه دوستترش داشته ... به آن برسد
رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطهی جهان برسد
گلایهای نکنی بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که ... نه! نفرین نمیکنم که مباد
به او که عاشق او بودهام زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته
از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته
یک سینه غزق مستی دارد هوای باران
از این خراب رسوا امشب دلم گرفته
امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم
شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته
خون دل شکسته بر دیدگان تشنه
باید شود هویدا امشب دلم گرفته
ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو
پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته
گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است
فردا به چشم اما امشب دلم گرفته
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن
ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...
کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...
کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم
و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است
میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...
کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...
میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود
میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ...
وقتى که میگى دیگه برا همیشه فراموشش کردى ؛
و هیچ احتیاجى بهش ندارى ،
و تمام فحشهاى دنیا رو نصیبش میکنى !
درست زمانیه که :
بیشتر از همیشه دلت براش تنگ شده ... !!!
باور تلخ نبودنت...
تاوان کدامین اشتباه بود؟
تو گفتی بمان و من ماندم...
اکنون که تو رفته ای...
من در کوچه های تنهایی به انتظار برگشت تو به بی کسی
خود خیره شده ام...
و نمیدانم اخر چه خواهد شد...
میروی و من نگاهت میکنم...
تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم بی تو...
یک عمر برای گریستن وقت دارم...
اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقیست...
و شاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم
تعداد صفحات : 7
سلــــــــــــــام دوســــــــتان ممنــــــــون که ب وبلاگــــــ خودتون اومدیــــــــن لــــــحظــــــاتــــ خــــــوبیــــــ داشتـــــــه باشیــــــن پــــــــستــــــ هــــــای جــــــــدیــــد تــــــر هــــمــــــ میــــــزارمـــــ بــــــا تــــبادل لیـــنـــکـــ هــــمـــ مـــوافقـــم کســـی خـــواستـــ بهــــمــ بگــــــــه راســــتی نظـــریادتـــون نـــــره